زیبای من، صدای پای رفتن تو ، آن روزی که با من صحبت نکردی، روی شن های صحرای دلم نقش بسته بود. سوز می آمد، سردم بود، و من به شدت یتیم شده بودم. سوز و سرمای بی کسی و تنهایی می آمد. دلم برای تو تنگ شده است ای نیمه دگر من دلم برای تو تنگ شده است من و تو، چون ماه و خورشید روبروی هم همیشه سرگرم گفتگوی هم تا که ابر آمد و روی خورشید و گرفت (اکنون دل من شکسته و خسته است) زیرا که ماه لب فرو بسته است روی صحنه شادکامیم پشت صحنه ناشاد مبادا پرده را بکشید...... ای خدای بزرگ ای یگانه دو عالم تو خودت عصاره عشقی، به من بگو چه کنم؟ با او چه کنم؟ بی او چه کنم؟.....هان شهرت نداشته مرا همه کس می داند! همه کس می داند که من اهل هنرم من توی چشم ها هستم.....بگو چه کنم؟.......هان بی او چه کنم؟ با او چه کنم؟......هان من اسم عشق را از عشق به حیرت در میآورم من انگشت های ایمان را ، از ایمان خویش، بر دهانش می برم. من نغمه عشق را یاد پرستوها می دهم. خیلی هوا سرد است من سردم است دلم برای تو تنگ شده است ای نیمه دگر من دلم برای تو تنگ شده است اگر روزی هزار نفر هم عاشق گیسو و چشم تو شدند، باز باید از فیلتر احساس م ن بگذرند فیلتر احساس من آن ها را پس خواهد زد دلم برای تو تنگ شده است ای نیمه دگر من
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |